جدول جو
جدول جو

معنی لعل کش - جستجوی لغت در جدول جو

لعل کش(طِ نَ)
کشنده و حمل کننده لعل:
خنده زنان از کمرش لعل ناب
بر کمر لعل کش آفتاب.
نظامی
لغت نامه دهخدا
لعل کش
لالکش حمل کننده لعل
تصویری از لعل کش
تصویر لعل کش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پل کش
تصویر پل کش
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، گراز، بنکن، بنگن، فه، کتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوله کش
تصویر لوله کش
کسی که پیشه اش نصب کردن لوله است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل تر
تصویر لعل تر
لعل مذاب، لعل تر، کنایه از شراب انگوری، لعل روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعش کش
تصویر نعش کش
اتومبیل مخصوصی که با آن جسد مرده را به گورستان ببرند
فرهنگ فارسی عمید
(قَ عَ کَ)
مرد بعل، همان ایشبوشت پسر شاول بود. (اول تواریخ ایام 8: 33 و 9: 39) ، شخصی که در روز عروسی همراه عروس میرود. (دزی ج 1 ص 24)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ زَ / زِ شِ کَ)
میل کشنده. کسی که میل در چشم کسی کشد. آنکه با کشیدن میل گداخته بینایی از چشم کسی بگیرد:
میل کش چشم خیالات شو
کندنه پای خرابات شو.
نظامی.
و رجوع به میل کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
مشعل کشنده. خاموش کننده مشعل:
چو کردی چراغ مرا نوردار
ز من، باد مشعل کشان دور دار.
نظامی (شرفنامۀ چ وحید ص 11).
، صاحب غیاث و آنندراج در ذیل ’مشعل کشان’ آرند: قومی است از کفار. گویند که ایشان مشعل را کشته به خانه تاریک جامۀ دختران انداخته به چند پسران امر کنند که هر یکی جامه ای بردارد و صاحب آن جامه در نکاح او باشد
لغت نامه دهخدا
(حَ قی قَ)
کنایه از شرابخوار است. (آنندراج) :
بهار گشت و هوامژدۀ شراب رساند
زمین میکده را لای کش به آب رساند.
دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
کنایه از معشوق. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طِ اَ)
پوششی برنگ لعل پوشیده. پوشش فرفیری به تن کرده:
یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش
بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید.
کسائی.
شد از خون تن ماهیان لعل پوش
دل میغ زد ز آب شنجرف جوش.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(لَ لِ زَ)
کنایه از روشنی صبح. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ)
کنایه از ایجادکننده لعل. (آنندراج). سازندۀ لعل:
سنبل او سنبلۀ روزتاب
گوهر او لعل گر آفتاب.
نظامی.
لعل فشان ساقی زرین کمر
گشته چو خورشید فلک لعل گر.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
رمّال. (ملخص اللغات حسن خطیب). رجوع به رمال و رمل شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
آنکه لوله کشد. آنکه شغلش لوله کشی است، یعنی نصب لوله ها در مواضع خود کند
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ کَ)
ده مرکز بلوک قلعه کش از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 12000گزی شمال خاوری آمل. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل و مرطوب مالاریائی است. سکنۀ آن 270 تن است. آب آن از رود خانه هراز و چشمه و محصول آن برنج، حبوبات، صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. اغلب سکنه در تابستان به ییلاق وشتان فیروزکوه میروند. آثار قلعۀ خرابۀ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در 12 هزارگزی باختر شهسوار و 3 هزارگزی جنوب راه قدیم شهسوار به رامسر واقع شده. دامنه ای است معتدل و مرطوب و مالاریایی که 555 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه لنگرود و محصولش برنج و مرکبات و چای میباشد. شغل اهالی زراعت است و این محل دارای دبستان و کارخانه برنج کوبی و چند باب دکان میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لعل لب
تصویر لعل لب
لال لب سرخ لب آنکه دارای لبی لعل فام باشد، روشنی وسفیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل کشی
تصویر لعل کشی
حمل لعل
فرهنگ لغت هوشیار
دردی کش، شرابخوار: بهار گشت و هوا مژده شراب رساند زمین میکده رالای کش باب رساند. (دانش آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل گر
تصویر لعل گر
لالگر
فرهنگ لغت هوشیار
لال رخ سرخ روی: و تا وقت غروب حمرت شفق (می) بر مشاهده شاهدان لعل رخ سر سیاه خورد مجلس خالی شد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه جامه ای برنگ لعل بتن کرده: یاسمن لعل پوش سوسن گوهر فروش برزنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید. (کسائی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله کش
تصویر لوله کش
آنکه لوله ها را نصب کند
فرهنگ لغت هوشیار
نسا کش رستکش کسی که جنازه یا تابوت مرده را حمل کند، اتومبیلی که جنازه یا تابوت مرده را بگورستان حمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
آمبولانس، مرده کش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مشعل دار، مشعل چی، مشعله دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دفعه ی اول، بار اول
فرهنگ گویش مازندرانی
آستین اضافی که در مزارع به دست کشند، فنی در کشتی، تندیر مال
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین مرتفع و سربالا، راه کنار و گوشه
فرهنگ گویش مازندرانی
حمل کننده ی سرشاخه ها
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دشت سر واقع در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمتی از زمین های کشاورزی کته پشت آمل را گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای شهر عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی